#نه_دیگر_نمی_بخشم_پارت_18
با یه جهش از جاش بلند شد و هلم داد به شدت افتادم زمین که پاشو رو انگشتای دستم گذاشت و محکم فشار داد و با صدایی که سعی میکرد به خاطر بابا و آرمان بلند نشه غرید :تا حالا کدوم جهنم درِای بودی؟
-خ...خونه..ی ...شمیم اینا
-جه غلطی میکردی ؟
-ه...هی....هیچی
فشار پاشو رو دستم بیشتر کرد و غرید:شــــــــــراره
-داشتیم حرف میزدیم
با اخم نگاهم کردو گفت :از صبح تا حالا ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
مظلوم نگاهش کردم و گفتم :باور کن
-از کی تا حالا تو آدمی شدی که من بخوام باورت کنم
چیزی نگفتم و فقط اشک تو چشمام جمع شد فشار محکمی با پاش به دستم وارد کرد که دیگه مطمئنم کرد انگشتام شکست و بدون هیچ حرفی از اطاق گذاشت رفت .
از اینهمه توهین و کتکی که به ناحق خوردم از مثلا خانواده ای که توشم از شانس گندم متنفرم من از همه چی متنفرم از زندگیم متنفرم حالم داره از همه چی بهم میخوره چرا کسی بهم نمیگه من دارم تاوان چی رو میدم؟
*حالت تهوع دارم !!!
romangram.com | @romangram_com