#نه_دیگر_نمی_بخشم_پارت_17
رفتیم توی اتاقو مشغول حرف زدن که خاله میوه و آجیلو شکولاتو هرچی که توی خونه اشون بودو فکر کنم خالی کردو آورد پیش ما
رو به شمیم گفتم :اگه میشه لب تاپتو میدی من کارامو انجام بدم
شمیم هم چون تنها دوست صمیمی ام بود و همه چیزرو میدونست بدون حرف لب تاپشو داد بهم مشغول تایپ شدم که بعد از چند دیقه شمیم نتونست فضولی اشو کنترل کنه و با قیافه ای که سعی میکرد مظلوم نشونش بده بهم نگاه کردو گفت :لب تاپت خراب شده ؟
بدون نگاه بهش گفتم :نوچ توقیف شده
اوهومی گفت و دوباره ساکت شد بعد از 5 دقیقه دوباره گفت :چرا ؟
ایندفعه بهش نگاه کردم که با دیدن موهای ژولیده و چشم های مثلا مظلومش پخ زدم زیر خنده با تعجب بهم نگاه کرد که بهش گفتم :شمیم برو موهاتو شونه کن
با خنده رفت و موهاشو شونه کرد و منم مشغول کارم بودم که با احساس نگاهی سرمو بالا کردم وقتی نگاه کنجکاو شمیمو دیدم گفتم :هیچی رویا برگشت به ارزو گفت تو مادر من نیستی شراره است که مادر منه آرزو هم رفته پیش بابا چقولی بابا هم برگشت گفت تو داری رویا رو کوک میکنی برو لپ تابتو بیار که کار مشتری هات بمونه تا تنبیه بشی
شمیم آهی کشید و برای اینکه منو از ناراحتی در بیاره گفت :اشکال نداره یه بهونه ای شد که ما روی گل شما رو ببینیم
پوزخندی زدم و بدون جواب مشغول کارام شدم تا ساعت 4 بعد از ظهر کارام تموم شد بعد از خدافاظی و معذرت خواهی سریع از خونه زدم بیرون
همین الانش هم به خاطر اینکه برای ناهار خونه نبودم و ناهارشونو آماده نکرده بودم داشت تن و بدنم میلرزید
چون بعد از ظهر بود ساعت خواب اهل منزل یواش کلیدو تو قفل در چرخوندم یواش رفتم تو به سمت اتاقم رفتم که دیدم آرمین رو زمین نشسته خوب چون اصولا بنده که لایق تخت خواب نیستم باید رو زمین بخوابم اونوقت عکسای چند روزگی آرزو تو تخت های پرنسسی موجوده و من هنوز دخترشونم بعد از 19 سال هنوز دخترشونم با ترس به آرمین نگاه کردم با اینکه میدونستم به شدت ار من بدش میاد ولی نمیدونم چرا اینقدر پیگیر رفت و آمد های منه
-به به سلام علیکم شراره خانوم خسته نباشید
با تعجب گفتم :سلام داداش سلامت باشی
romangram.com | @romangram_com