#نه_دیگر_نمی_بخشم_پارت_12
کف دستشو که روی صورتم نشسته بود بوسه ی آرومی زدم و گفتم :هیچی عشق مامان هیجی ، هیچی نشده
-پس برای چی میگی چیز مهمی نیست ؟خیلی هم مهمه نمیدونی اوندفعه که خونه ی مامان جون نسرین اینا بودیم من زنگ زدم بهت گفتم شری جون بابا و مامان جون نسرین اینقدر دعوام کردن که نگو
-ههههه چرا ؟
سعی در در آوردن ادای آرش کرد و گفت :آدم خاله اشو به اسم صدا نمیزنه دیگه چه برسه که تو اسمشو مخفف هم کردی منم میخواستم برگردم بگم بابا شری فنچول خودمونه دیگه این حرفا رو نداره
با دست کفیم به دماغ کوچولوش مالیدم که جیغش در اومد :اِاِاِ شری چیکار میکنی ؟؟؟؟؟؟؟
با اخم گفتم:تو باشی به من نگی فنچول
با لبخند حرص در آری گفت :فنچی دیگه فنچ
با صدایی که سعی میکردم بلند نشه گفتم :رویـــــــــــــــا
صدای قهقه اش بلند شد با همون خنده ی بلندش گفت :خوب راست میگم دیگه من 11 ساله قد ام از تو بلند تره
-منم اگه عین تو صد جور باشگاه بستکتبال و والیبال میرفتم الان نردبون بودم
دست دور شونه ام انداخت و بلند گفت :ما تو رو باشگاه نرفته قبول داریم مامان جونم
آرزو با اخم وارد آشپزخونه شد :رویا اینجا چیکار میکنی ؟؟؟؟؟؟؟زود بیا بیرون ببینم بزار اینم به کارش برسه
romangram.com | @romangram_com