#نه_دیگر_نمی_بخشم_پارت_10
-راستش آشپزخونه خیلی شلوغه مرتب میکنم میام
-ای بابا گلم بیا بشین سر سفره دیگه هر موقع ما اومدیم تو به یه بهانه ای رفتی تو آشپزخونه و دیگه در نیومدی دیگه کم کم داره باورم میشه از همنشینی با ما بدت میاد
با خجالت گفتم –تو رو خدا نفرمایید این حرفا چیه اما خوب کار زیاده همینکه کارم تموم شد میام
-بیا دخترم بیا بشین بعد از اینکه شاممونو خوردیم خودم کمکت میکنم
بابا سریع گفت :این چه حرفیه نسرین خانوم مگه من میذارم شما تو خونه ی من دست به سیاه سفید بزنید ؟
آرسام :خوب نسرین جان هم درست میگه امید جان هیچ وقت نشده ما افتخار اینو که با دختر گلمون غذا بخوریم و پیدا کنیم
آرمان سریع گفت :فردا دانشگاه داره بهتره کاراشو تموم کنه زودتر بخوابه ایشالله دفع بعد
نسرین جون با ناراحتی گفت :ای کاش میذاشتید کمکش کنم آرزو جان تو حداقل برو کمک خواهرت
آرزو جوابی نداد و گستاخانه فقط پوزخندی زد و به خوردنش رسید و خوشا به غیرت آرش که به جای اینکه آرزو رو به خاطر این رفتار گستاخانه دعوا کنه یه تیکه مرغ دیگه برای آرزو گذاشت .
نسرین خانوم با ناراحتی سرشو پایین انداخت و هیچی نگفت نمیدونم این چه حرفی بود که نسرین خانوم زد خوب تو که خودت میدونی که هر موقع هم که آرزو مهمون داره زنگ میزنه به منو من میرم خونش کاراشو انجام میدم این دیگه چه کاری بود که از عروست که تا حالا دستش به سیاه و سفید نخوره بخوای به منه کلفت کمک کنه ؟؟؟؟؟؟
رویا سریع سه قاشق بزرگ از غذاشو خورد و با دهن پر گفت من میرم کمک خاله
دستی رو شونه اش گذاشتم و گفتم :بشین غذاتو بخور عزیزم کار زیادی نیست زود تموم میشه
romangram.com | @romangram_com