#مزاحم_دوست_داشتنی_پارت_9

من: الاغ، ميخواست در بزنی بد بياي تو...

چشماشو باز كرد و گفت

آرام: می خواستم تلافی كنم خب...

من: غلط كردي خب...

ببند چشماي هيييييزتوووو چشم چرون...

آرام چشاشو گردتر كرد و منم بيخيال لباسمو پوشيدم...

آرام: خاك تو سر بد دهن بی فرهنگت بكنن، منو بگو واسه كی كادوي تولد آوردم.

دستشو از پشتش بيرون آورد و بسته كادو پيچ شده رو به سمتم پرت كرد كه روي هوا گرفتمش

آرام: كوفتت بشه ايشالا، بد اخلاق روانی تولدت مبارك بيشعووووورخِوشتيپ...

خندم گرفته بود، ولی جلوشو گرفتم

بسته رو باز كردم، يه ست ادكلن خيلی خيلی خوش بو همراه يه كارت تبريك عاشقانه...

انگار واسه دوست پسرش گرفته ديوونه...

البته ميتونم قسم بخورم كه آرامم برعكس چهره ي غلط اندازش اصلاً اهل اين حرفا نيست و تا حالا پسري توي زندگيش نبوده...

كلاً فكر كنم ما خانوادگی بی احساس آفريده شديم...

ولی جدا از اين حرفا، بايد بگم تربيت آتنا و فرزاد فوق العاده بوده و راه خوب و بدو از هم نشونمون دادن...

شايد دليل اينكه من و آرام راه درستو انتخاب كرديم آزاديمون بوده و اعتمادي كه آتی و فرزاد بهمون دارن...

نميدونم، شايد اگه خانواده ي سخت گيري داشتيم الان من و خواهرم خونه نبوديم...!!!!

من: مگه واسه دوست پسرت خريدي اينارو...؟؟؟

آرام: عوض دستت درد نكنس پررو ي بی خاصيت؟ آره باهاش بهم زدم گفتم بدم به توحروم نشه...


romangram.com | @romangram_com