#مزاحم_دوست_داشتنی_پارت_7
نسبت به بقيه هيچ كششی كه ندارم هيچ، بعضی وقتا از قيافه ي بعضی هاشونم حال تهوع ميگيرم...
راسته ميمون هر چی زشت تره اداش بيشتره...!!!
البته فكر نكنين بی احساسم و مردونگی ندارم...!!!!
اتفاقا كلی مردم و با احساس...!!!!!!!!
اگه بابا حرف نميزد تا صبح خيره به اون بدبخت ها داشتم با خودم فكرميكردم...
فرزاد: خوش گذشت؟
من: مگه از قيافم معلوم نيست؟ تا الان داشتم تو خيابون شادي ميكردم...
فرزاد: تقصيرخودته ميخواست استقلالی باشی كه الآن تيم توأم قهرمان باشه...
حرف كه حاليت نيست هرچی ميگم استقلالی شو كه يه گوشت دره اون يكی دروازه...
خاك برسرت، تلوزيون نشونت داد مثل خر داشتی زار ميزدي!!!...
مگه پرسپوليسم تيمه كه اشك بريزي براش آخه ...
آتنا: عههه فرزاد، اذيت نكن بچمو...
فرزاد: همچين ميگی بچم انگار دو سالشه، خرس گنده...!!!
آتنا: نگو فرزاد...
آرمان جان غذا رو ميزه بيام گرم كنم؟ من: نه مامان جان ميل ندارم، شب بخير...
فرزاد و آتنا جواب شب بخيرمو دادن و منم با فكر اينكه چرا هركی دورمه استقلاليه، تمام پله هاي مارپيچ پذيرايی تا اتاق خوابو دوتا يكی طی كردم...
با ديدن در اتاق آرام يادم اومد كه يه پرسپوليسی ميشناسم...!!!
آروم در زدم و رفتم داخل، آرام پشت لب تابش بود، يه دامن كوتاه مشكی همراه تاپ قرمز و صندل همون رنگی پوشيده بود و به موهاي خرمايی رنگ بلندش يه تل خوشگل قرمز زده بود...
اخماش توي هم بود و كاملاً معلوم بود مثل من بی اعصابه و الانه كه پاچه به گيره...
romangram.com | @romangram_com