#مزاحم_دوست_داشتنی_پارت_5

لب هاي درشتم قرمز تر از هميشس، انقدر كه براي از بين رفتن موقعيت هاي خطرناك تيمم به دندون گرفتمشون...

دستی به ته ريشم ميكشم و ماشينو روشن می كنم، با روشن شدن ماشين صداي بلندِ آهنگ پرسپوليسِ قهرمان ماشينو پرُ ميكنه، تنظيمش كرده بودم كه باهاش توخيابون شادي بعد از قهرمانی كنم ولی نشد...

با صداي كم يه آهنگ غمگين پخش ميكنم، شادي نيومده به ما!!!!...

ترافيك وحشتناك خيابون هاي تهران بدجوري كلافگی به همراه داره، اما خب چاره اي هم نيست...

نزديك دوازده شبه كه ميرسم، درخونه ي ويلايی خوشگلمونو با ريموت باز ميكنم و ميرم داخل حياطی كه حالا تازه گل هاش و درخت هاش در اومدن و سبزه سبزن...

حياطمون انقد بزرگ و قشنگه كه بعضی وقت ها با خودم فكر ميكنم پس اون بهشتی كه خدا بارها و بارها وعدشو توي قرآن داده چطوري ميتونه باشه؟ مگه از اين زيبا تر هم هست؟؟؟!!!

حتماً هست اما مطمئناً توي ذهن من گنجونده نميشه...

روي تاب، خيره به مهتاب يخورده حال و هوا عوض می كنم كه درخونه ي مش رحيم باز ميشه و با اون قيافه پيرمردي با نمكش مياد بيرون...

مش رحيم: سلام آقا شرمنده خلوتتونو بهم زدم گفتم شايد دزد باشه!!!!...

لبخندي ميزنم و ميگم

من: سلام مش رحيم، آخه كدوم دزديو ديدي كه درو با ريموت باز كنه؟ اصلاً مگه خونه دزدگير نداره؟ اگه دزد بياد صدا نميده به نظرت؟؟

مش رحيم: من پيرم بابا، اين چيزا حاليم نميشه، صد بار به اين آقا فرزاد )بابام( گفتم من ديگه به درد شما نميخورم خرفت شدم، بزاريد يه بنده خدايه ديگه بياد، ميگه نه كه نه...

من: ما به شما عادت كرديم شما تا آخر عمرتون قدمتون رو چشممونه...

مش رحيم: ممنون، راستی آرمان خان تيمتونم كه...

بين حرفش با دلخوري گفتم

من: عههه نداشتيم ها مش رحيم، بجاش ماله شما قهرمانه...

مش رحيم: ببخشيد نميخواستم ناراحتتون كنم، با اجازه شبتون بخير...

من: ايراد نداره مش رحيم، برو بخواب شب بخير...

تابو با پام نگه ميدارم و پياده ميشم برم داخل كه گوشيم زنگ ميخوره من: بله؟؟؟


romangram.com | @romangram_com