#مزاحم_دوست_داشتنی_پارت_24

پوزخندي زدم و گفتم

من: هميشه حتما نبايد كسی اهل كاري باشه...

دليل ديگم دارم واسه دختر بازي نكردن، دلم ميخواد اولين تجربه ي بودن با جنس مخالفو با زنم داشته باشم نه كسی كه معلوم نيست با چند نفر بوده و بعدش چند نفر ديگه ازش استفاده ميكنن...

به نظرم خيانته كه عشق و حال قبل از ازدواجم تكميل باشه و بعد كه ازدواج كردم به زنم بگم تو عشقمی و كسی تو زندگيم نبوده...

به نظرم خودخواهيه خودم هر غلطی ميخوام بكنم، ولی بخوام زنم آفتاب مهتاب نديده باشه...

من اينكار هارو نمی كنم تا سر عزيزام نياد تا اولين شيرينی رو با كسی تجربه كنم كه فقط ماله خودمه...

خيلی حرف زدم، دلايلمم شايد فقط براي خودم منطقی باشه، منطق شما با من فرق داره...

حالام ميرم تا به شما خوش بگذره، ميدونين كه اينجا اومدنم به اصرار خودتون بود، من واسم اهميتی نداشت...

رفتم سمت در عليرضا بازومو گرفت و گفت

عليرضا: نه اينا از وقتی اومديم بودن الآن ميرن ديگه...

شروين دستی به شونم زد و گفت

شروين: درسته خيلی امل و پاستوريزه اي، ولی انقدر عزيز هستی كه بخاطرت خانومارو بيرون كنيم، هر وقت لازم بود ميگيم بيان تو بري، فعلاً احتياجی بهشون نيست...!!!!!!

خانوما سريع بيرون.

يه دختر موهاشو با ناز كنار گوشش داد و گفت: شروين مگه قرار نبود امشب...

شروين دستشو به نشونه ي سكوت بالا برد و گفت شروين: باشه واسه بعد، هر سه تاتون به سلامت... دخترا با كلی ناز و ادا و پشت چشم نازك كردن همراه كلی اخم و تخم به بنده تشريفشونو بردن...

خوشحال بودم از اينكه با رفتن پيش دوستام ميتونم يكم جلوشونو بگيرم...!!!

بعد از رفتن دخترا كلی باهم بازي كرديم و بهمون خوش گذشت، انگار نه انگار كه اعتقاداتمون باهم فرق داره و تا چند دقيقه ي قبل باهم سر همين اعتقادات بحث داشتيم و در ادامه خواهيم داشت!!!!...

اشكان ميگه تو مهره ي مار داري...

با اينكه با اومدنت همه چی تعطيله، ولی ما تسليم ميشيم و تعجب می كنم كه بهمون خوش ميگذره...


romangram.com | @romangram_com