#مزاحم_دوست_داشتنی_پارت_20
عاشقتم خواب عزيز...!!!
*فصل سوم*
وااااااي خدا از اين بدتر نميشه، آسانسورخرابه ده طبقه رو چطوري برم؟ بيخيال اصلاً امروز شركت نميرم...!!!
به خودم توپيدم، غلط كردي كره خر، جلسه به اين مهمی با اونهمه سودي كه برات داره رو ميخواي بيخيال شی بخاطر تنبلی؟
بيخود كردي ده طبقه كه چيزي نيست، با پا برو...!
واي اگه تا يه ساعت ديگه كه مهمونام ميان درست نشه چی؟
اونا بيخيال ميشن نميان، سود كه ميپره فداي سرم، ده طبقه رو بيخود رفتم بالا...!!!
به سمت چند نفري كه براي تعمير آسانسور او مده بودن رفتم و بعد از اينكه صدامو صاف كردم گفتم من: خسته نباشين...
يكيشون كه ميخورد رئيس باشه گفت: سلامت باشين ممنون اشاره اي به آسانسور كردم و گفتم من: چقدركار داره تا درست بشه؟
مرد: خيلی كار نداره ايشالاً تا نيم ساعت ديگه تمومه.
من: آقا من يه ساعت ديگه يه جلسه خيلی خيلی مهم دارم اگه درست نشه مهمونام مجبورن ده طبقه رو از پله بيان بالا، خواهش می كنم تمام تلاشتونو بكنين.
خودم هيچی كه تا بالا از نفس تنگی ميميرم، جلو مهمونام آبروم ميره...
مرد: خاطرتون جمع باشه تموم ميشه.
من: ممنونم آقا با اجازتون.
مرد: خواهش می كنم ،بفرمايين.
انقدر تنبل بودم كه قصد داشتم نيم ساعتو توي ماشين بشينم بعدش با آسانسور برم، اما كار هاي زيادم اين اجازه رو ازم گرفت...
رو به آسمون كردم و گفتم
romangram.com | @romangram_com