#مزاحم_دوست_داشتنی_پارت_19

واي چه حرفی زدم...

بچه ها پاي ماهواره در حال سيگار و قليون كشی بودن...

اهَ اَه خاك بر سرشون با اين چيزايی كه ميبينن، جز كثافت كاري چيزي نيست...

با رفتن من ماهواره خاموش شد و جاش يه فيلم سينمايی خارجی ترسناك گذاشتن...

كلاً ميدونن كه وقتی من هستم ماهواره و دختر تعطيله، به قول خودشون خوبه به سيگار و قليونشون كار ندارم...

البته يكم كار كنم اونم تعطيل ميشه، همين كه جلوي من دست از هرزه گيرياشون برميدارن به دنيا می ارزه...

من موندم اينهمه اذيتشون ميكنم و آزاديشونو ميگيرم چرا انقدر مشتاقن كه هرجا هستن منم باشم؟؟ غُُر زدم

من: خاموش كنين اين وامونده هارو، بوي گندش كل دنيارو برداشته...

شروين: بچه ها تبريك آرمان پيشرفت كرده، ديگه به سيگار و قليونم گير ميده، آخه به توچه ديگه؟

من: ميره تو ريه هام مريض ميشم، خودتون ميخواين بميرين به جهنم من آرزو دارم هنوز... اشكان: اي كلك رو نكرده بودي؟ چه شكليه خوشگله؟ از قبل داشتيش يا تازه مخشو زدي؟ من: برو بابا پسره ي هرزه خراب، تو آلبالو گيلاسم دختر ميبينی.

اشكان: به من چه بچه ها مگه خودش نگفت آرزو داره؟ همه باهم حرفشو تاييد كردن

روي مبل ولو شدم و همينطور كه تخمه ميشكستم گفتم

من: ديوانه اين شما بابا، يه سفرمشهد برين دخيل ببندين شايد امام رضا دلش سوخت شفاتون داد.

عليرضا: ول كنين بابا پاچه هاي همو، بياين يه دست حكم بزنيم...

با اومدن پاسور ديگه كل كلاي بيخود تموم شد و البته كل كلاي بازي جايگزينش شد...

تا وقت ناهاركه عليرضا كباب گرفت بازي كرديم و بعد اون تا شام كه ساندوچ خوراك بود پلی استيشن زديم...

وقت رفتن ،بعد از شام بچه ها با آوردن كيك و كادو غافل گيرم كردن، به قول خودشون قراربود ديشب باشه كه من خودمو خركردم نرفتم...

سرانجام بعده كلی ديوونه بازي تونستم ساعت دو نصفه شب خودمو نجات بدم و برم خونه...!!! به محض رسيدن به تختم مثل جنازه شدم و چيزي نفهميدم...

چقدر خوابيدن خوبه بخدا...


romangram.com | @romangram_com