#مزاحم_دوست_داشتنی_پارت_16

صورت برنزه شدشو آريش نارنجی كرده بود تا با لباساش ست بشه...

ابرويی بالا انداختم و گفتم من: امري دارين...؟؟؟!!!

ابروهاشو با تعجب بالا انداخت و با ناز گفت

دختر: شما جلو پام نگه داشتين حالا از من ميپرسين امرتون؟ من: من با شما كاري نداشتم خانوم...

دختر: پس چرا جلوم ترمز زدين؟

من: می خواستم گوشيو جواب بدم، سوءتفاهم شد...

دختر: حالا يعنی چی؟ من: لطف كنين پياده شين...

دختر: من باهات ميام...

چايی نخورده پسر خاله شد...!!!

من: كجا؟؟؟ برو پايين ببينم كلی كار دارم...

دختر: ميتونم هر پسري رو راضی كنم...

خم شدم سمتش و درو باز كردم

من: برو پايين، عجب دخترايی پيدا ميشن خدايا...

دختر: شمارمو ميخواي بدم، شايد به كارت اومد...

اعصابم داغون شده بود، دختره ي خيره...

صدامو بردم بالا و داد زدم من: ميگم برو پااااااييييين...

دختر: واااي چته بابا، نخوردمت كه حالا بد كاري ميخوام هر جا بري بيام...

من: تا تحويل پليست ندادم برو پايين اعصاب ندارما...

دختر: زن داري يا دوست دختر؟ اونام يكی منم يكی خوب چه ايرادي داره مگه؟


romangram.com | @romangram_com