#منشی_مدیر_پارت_60
- خانوم رسام من خيلي شرمنده ام دلم ميخواد بدوني چقدر از رفتارتينا دلگير شدم،خصوصا در مورد يادگاري پدرت. وقتي فربد موضوع را برام تعريف کرد اونقدر خجالت زده شدم که نمي تونستم بيام و تو چشات نگاه کنم. مطمئن باش که من ديشب تينا رو تنبيه کردم و قدغن کردم که ديگه پا به شرکت بذاره. حالا فرض کن من پدرتم که دارم ازت عذر خواهي ميکنم منو ببخشي.
- نيازي نيست اينقدر خودتون رو ناراحت کنيد من رفتار تينا رو به بزرگي و خوبي شما مي بخشم.
- مرسي دخترم واقا که دختر با شعور و با گذشتي هستي. من از اينکه توي اين شرکت کار ميکني خيلي خوشحالم.
- ممنون اقاي فرهنگ و برخاستم وگفتم: امري نيست
- عرضي نيست جانم. بفرماييد.از اتاق که خارج شدم اقاي فرهنگ وارد شد.
- سلام
-سلام ديروز چي شد؟
- به لطف شما مشکل برطرف شد.
- به مامانتون گفتيد سر ساعتي که مياييد جلوي مجتمع منتظرتون باشه؟
- فکر نمي کنم اينقدر بيکار باشن که هر روز منتظر من بمونند.
- خب کار خيلي اشتباهي کرديد چرا به حرف من گوش نکرديد ؟ چرا موضوع رو جدي نگرفتيد؟
- براي اينکه فکر نمي کنم اينقدر جدي باشه.
- حتما بايد اتفاقي بيافته تا بهتون ثابت شه موضوع جديه؟ اگه امروز باز منتظرتون باشن چي؟
- اگر امروزمنتظر بودن يه فکر اساسي ميکنم.
در همين حين اقاي انتظامي وارد اتاق شد و گفت: خانم رسام پرونده....
نگذاشتم حرفش را تکميل کند و گفتم: ببخشيد فراموش کردم آقاي انتظامي الان براتون ميارم. پرونده را برداشتم وميخواستم به اتاق اقاي انتظامي بروم که تلفن به صدا در آمد. خواستم برگردم که اقاي انتظامي گفت: من جواب ميدم. پرونده را به اتاق اقاي انتظامي رساندم و به اتاقم برگشتم. اقاي فرهنگ گوشي تلفن را روي دستگاه گذاشت و گفت: اقايي با خانم گلچين کار داشت.
romangram.com | @romangram_com