#منشی_مدیر_پارت_58
- اونکه نه ، ولي خب چطوري بگم.... مي دونيد..
حرفم را بريد و گفت: چرا نکنه.... اصلا بهتره خودتون توضيح بديد.
- چون به کمک شما احتياج دارم بهتون ميگم وگرنه يک کلمه هم حرف نميزدم.
- من به يک دنده بودن شما ايمان دارم حالا توضيح بديد.
درحاليکه از حرفش خنده ام گرفته بود گفتم: اين سه پسر به دليل اينکه من بهشون محل نمي ذارم قصد ادب کردن منودارند. حالام منتظر هستند ولي من امروز حوصله ايناروندارم شما بايد سرشون رو گرم کنيد تا من برم توي مجتمع.
- بر فرض امروز تونستيد اين طوري ازدستشون در بريد فردا چه کارميکندي؟
- سر فرصت هر سه تاشون روادب ميکنم فقط امروز ظرفيتم تکميل شده وگرنه به کمک شما احتياجي نداشتم.
- اخه به صرف اينکه بهشون اهميت نميديد که نبايد اين طوري کنند. مطمئنيد که همه ي ماجرارو توضيح دادي.
- چند روز پيش توي راه پله منتظرم بودند منم با دوسه تا جمله حسابي ردشون کردم. اونام منو تهديد کردند که حسابمو برسند.
درحاليکه سرش را تکان ميداد گفت: تا حالا نشنيدين که ميگن زبان سرخ سر سبز دهد برباد؟
بانگاهي به ساعتم گفتم: خب بهتره بجاي اين حرفا زودتر کمکم کنيد وگر نه مامانم دلواپس ميشه.
- بفرماييد چي کار کنم؟
- از اين جا دور بزنيد و بريد جلوي مجتمع و ازشون ادرس يه جايي رو بپرسيد وقتي ديديد من رفتم تو ازشون تشکر کنيد وبريد به همين راحتي..
- واحد شما طبقه چندمه؟
- سوم.
- ولي بهتره در مورد اينا يه فکر اساسي کردهر چقدرم که شما زرنگ باشيد به هر حال يه نفريد و اون سه نفر. اين قدر هم هر چيزي رو سرسري نگيريد. واقعا از شما تعجب ميکنم من جاي شما اضطراب دارم اون موقع شما اينقدر خونسرديد که حرص منو درمياريد.
romangram.com | @romangram_com