#منشی_مدیر_پارت_52
- تو جاي من بودي چيکار ميکردي؟
- به دلت رجوع کن جونم اگر دوستش داري بهش جواب مثبت بده ... خب حالا اگر اين بار تماس گرفت وصل کنم اتاقت؟
- نه
- خب جوابش رو بده که اين قدر بيخودي منتظر نمونه.
- ميدوني اگر فتانه بفهمه منصور براي من نامه نوشته و خواستگاري کرده چه کار ميکنه؟
- هر غلطي ميخواد بکنه. مگر تو چي کارکردي که اينقدر مي ترسي؟ در ضمن اون قرار نيست بفهمه تو به منصور بگو که نمي خواي فتانه چيزي از موضوع بدونه.
- اخه منصور فاميل فتانه اس. من چطوري همچين حرفي بزنم؟
- فاميل! دست بردار توام. اون اگر ميخواست فتانه از موضوع خبر دار بشه نامه رو به اون ميداد نه به من. به هر حال بهتره اول درست فکر کني بعد جواب بدي به نظر من مرد مودب و معقولي به نظر مياد. خب من ديگه ميرم تا تو بهتر فکر کني
- مرسي رمينا.
به اتاق خودم رفتم و مشغول رسيدگي به کارهايم بودم که صداي پاشنه هاي کفش زنانه اي توجه ام را جلب کرد.
به اتاق خودم رفتم و مشغول رسيدگي به کارهايم بودم که صداي پاشنه هاي کفش زنانه اي توجهم راجلب کرد و متعاقب آن صداي سلام و احوالپرسي اقاي رستمي را شنيدم : به به مشتاق ديدار خانم صفا اورديد.
- مرسي اقاي رستمي... دوتا قهوه بياريد اتاق فربد.
به محض نزديک شدن صداي پاي دختر سرم را به کار مشغول کردم، پس از چند لحظه دختر بدون انکه ضربه اي به در اتاق بزند وارد اتاق شد و گفت: خانم پورزند؟
سرم را بلند کردم و نگاهش کردم. درحاليکه به صورتم خيره شده بود به طرفم امدبا اينکه فهميدم يکي از اشنايان اقاي فرهنگ است با اين حال گفتم: بفرماييد
- خانم پورزند کجاست؟
- ايشون ديگه اينجا کار نميکنند.
romangram.com | @romangram_com