#منشی_مدیر_پارت_151
-خودت ديدي که سرم خيلي درد مي کرد ولي ديگه نتونستم روي بهناز جون رو زمين بندازم
-حالا حالتون چطوره؟
-سه چهار ساعتي هست که بهتر شدم
-خدارو شکر
پس از انکه مامان با ديگران مشغول صحبت شد در سکوت به اطرافم نگاه کردم و گاهي که اقاي فرهنگ سوالي از من مي پرسيد براي جواب دادن مجبور بودم به او که کنار دخترش نشسته بود نگاه کنم و خواه نا خواه او در محدوده ديدم قرار مي گرفت و در حاليکه چشمانم را روي صورت اقاي فرهنگ متمرکز مي کردم باز او را مي ديدم که با نفرت صورتش را از من بر مي گرداند و زير لب چيز هايي مي گفت حتي گاهي متوجه مي شدم که اقاي فرهنگ با ارنجش به او مي زند و سعي مي کند چيزي به او گوشزد کندودلم نمي خواست در جايي که تينا بود حضور داشته باشم هميشه از ديدن دخترهاي لوس و کوته فکر احساس ناراحتي مي کردم ولي او نه تنها به اين دو صفت موصوف بود بلکه داراي صفات ديگري نظير حسادت و بي شعوري نيز بود از لحظه اي که دوباره ديدمش گفتار و کردار انروزش به خاطرم امده بود براي اينکه بيشتر عصباني نشم به بهانه ديدن باغ پرداختم.باغي که به نظر سه چهار هزار متر بود و درختان با فاصله دومتر مربع از يکديگر به طور منظم کاشته شده بودند که از انضباط و سليقه باغبان خود حکايت مي کردند.بوي خاک نم زده را با ولع به ريه هايم کشيدم و با سر خوشي گفتم:خداي من چه بوي خوبي!
ناگهان ضداي فربد را شنيدم که گفت:اره خيلي خوشبوئه فروشندهه مي گفت بوش از سه چهار متري قابل تشخيصه من باورم نشد!
-نبايدم باورتون بشه چون منظورمن بوي خاک بود.
-خاک؟
-اوهوم....به نظر من هيچ عطر يا اودکلني توي دنيا به اين خوشبويي نيست واقعا که ادم رو سر م*س*ت مي کنه.
-چي؟سر چي چي....خانوم از اين کلمات دو بخشي استفاده نکن مثلا به جاش بگو واقعا که ادمد از خود بي خود مي کنه اصلا بيا بريم خيلي خطرناک به نظر مياد و در حاليکه دستم را مي کشيد گفت:بيا ديگه!اگر يه وقت از اين بوي خاک از خود بي خود شدي من چه خاکي بر سرم بريزم کي باورش مي شه تو با اين بو به اين حالت افتادي مي گن من حتما يه چيزيي بهت دادم بو کني سوخته!واي حالا مي گن فربد اين دختره رو چيز کرده چي مي گن اه يامم نمياد عين چيز خوردن کردن ادماست يعني توي همين مايه ها چي مي گن بو خور بو گير حالا هر ماتمي که مي گن...حالا تو الان روبراه شدي ديگه سر چيز نيستي و به انتظار جواب نگاهم کرد.در حاليکه مي خنديدم گفتم:نه
-خدايا شکرت پس راسته که مي گن سر بي گ*ن*ا*ه تا پاي چوبه دار مي ره ولي بالاي دار نمي ره
-نه هميشه ام اين حرف راست از اب در نمياد.....باغ قشنگي داريد حتما باغبانش خيلي زحمت کشيده تا همچين باغي به وجود اورده
-بالخره يکي پيدا شد قدر زحمت منو بدونه نمي دوني براي کاشتن اين درختا چقدر عرق ريختم اخه مي دوني من به گل و گياه و درخت خيلي علاقه دارم براي همين اينقدر روحم لطيفه
-پس چرا رشته دانشگاهتون با علايق شما انطباق نداره؟
-به نکته خوبي اشاره کردي افرين....عرضم به حضور انورتون من در رشته مهندسي کشاورزي فارغ التحصيل شدم و اومدم توي اين باغ که البته اون موقع فقط يه زمين خشک و خالي بود بعد من شروع به درختکاري کردم وقتي هر چي نهال بود داشتم کاشتم يه نگاهي انداختم تا ببينم دورنماي کارم چطور از اب در اومده ولي وقتي نگاه کردم ديدم بعضي از درختايي که توي يه رديف کاشتم يه دو سه ميليمتري عقب و جلوتر از بقيه هستن البته با چشم مسلح اين ايراد پيدا بودها!ولي من مي خواستم دقيقا توي يه رديف باشن براي همين تصميم گرفتم برم رشته مهندسي عمران بخونم متوجه شدي جانم؟
romangram.com | @romangram_com