#منشی_مدیر_پارت_148

با ترس اب دهانم را فرو دادم و گفتم:يعني چي هنوز نه؟

-يعني اين که اماده شو تا سريع تر بريم.

-کجا؟

-يه جا توي ماشين منتظرتم و بدن اينکه فرصتي به من بدهد رفت.با عجله مانتو روسري ام را پوشيدم و از خانه خارج شدم و دوان دوان خودم را به ماشين رساندم و به فربد که به ماشين تکيه داده بود پيوستم و دوباره سوالم را تکرار کردم:مامانم کجاست؟

فربد در حاليکه سوار ماشين ميشد گفت:افرين نمي دونستم مي توني رکورد بشکني تا حالا نديده بودم هيچ جنس مونثي از هفت ساله تا هفتاد ساله بتونه به اين سرعت اماده بشه ديگه چه کارايي بلدي که به من نگفتي؟لحن کلام و نگاهش سرزنش بار بود.با حرص گفتم:نمي خوايد بگيد مامانم کجاست....حالش خوبه؟اتفاقي برايش نيفتاده....چرا گفتيد هنوز نه شما که چيزي رو از من پنهان نمي کنيد؟

به فربد که در ارامش رانندگي مي کرد نگاه انداختم در جواب سوالات من فقط سکوت کرده بود از خونسردي دائمي او حالت تهوع پيدا کردم در حاليکه از اين رفتار او به شدت عصباني بودم فرياد کشيدم:براي گوشاتون اتفاقي افتاده؟

فربد نيم نگاهي حواله ام کرد و گفت:تا همين چند دقيقه پيش که نه سالم بودن ولي الان مطمئن نيستم بدبختي الانم يه پزشک دم دست نيست گوشام رو نشونش بدم فکر مي کنم پرده اش سوراخ سوراخ شده باشه امان از دست بهناز هيچ وقت نذاشت من اخبار پزشکي رو گوش بدم و گرنه الان مي دونستم پرده صماق يدکي ساختن يا بايد برم دنبال پرده فابريک نمي دونم توي روزنامه اگهي پرده صماق فروشي هست يا نه.چه بدشانسي ام من کاشکي کليه ام پاره شده بود اخه کليه فروشي خيلي فراوونه....خب حالا بدون اينکه داد بزني با ذکر تمام جزئات توضيح بده از ساعت نه تا ساعت يک و نيم کجا بودي؟

تا دهانم را باز کردم گفت:يواش!تن صدات رو بيار پايين ديگه نذار که اين پرده پاره پوره در اثر فرياد تو از چوبپرده اش بکنه در ضمن مامانت با بهناز توي باغه و هنوز خبر نداره که رمينا جونش با عموش نرفته گردش و بعد يک ربع بعد ازساعت نه عمو رو به قصد خونه ترک کرده ولي تا ساعت يک و نيم هنوز نتونسته ده متر راه رو طي کنه دوباره رکورد شکسته....دو تا رکورد در يک روز موفقيت قابل توجيه ها!

با تعجب نگاهش کردم يعني اين همه اطلاعات رو از کجا به دست اورده بود با گيجي پرسيدم شما چطوري اين همه اطلاعات در مورد رفت و امد من به دست اورديد؟

-هنوز اين عادتت رو که سوال رو با سوال جواب مي دي ترک نکردي؟

-خير و منتظر شنيدن جواب هستم.

-بعد از اينکه توضيح دادي جواب سوالت رو مي گيري

با لجبازي گفتم:تا جواب سوالم رونشنوم حتي يک کلمه ام توضيح نمي دم.

-مثل اينکه در موردت اشتباه قضاوت کردم مي دوني من از دختراي لجباز و يه دنده و لوس خوشم نمياد و ساکت شد

پس از چند لحظه ناخوداگاه تمام ماجرا را از ديروز که بهناز با مامان تماس گرفته بود تا زمانيکه خودش به دنبالم امده بود تعريف کردم فربد هم در سکوت به حرف هايم گوش مي داد.پس از اتمام حرفهايم ساکت شدم و به مناظر بيرون چشم دوختم.پس از چند لحظه صداي فربد را شنيدم:اگه قراره کسي از دست کسي ناراحت بشه اون منم که به واسطه تو سلامت شنواييم رو از دست دادم حالا اگر دختر مورد علاقه ام به اين خاطر جواب رد بهم داد چيکار کنم و در حاليکه سرش را با تاسف تکان مي داد با خودش گفت:اخ فربد خدا بکشت که از بين اون همه متقاضي اين دختر رو انتخاب کردي حالا هر چي سرت بياد حقته....اخه من چه هيزم تري به تو فروخته بودم که منو از حيث اين نعمت خداداي محروم کردي اخ که چه چيزاي مهيجي با اين گوشام شنيدم حالا نمي دونم اين گوشاي دست دوم قدرت استراق سمعشون به پاي گوشاي خودم مي رسه يا نه.....اگه دختر مورد علاقه ام منو به خاطر اين بلايي که تو سرم اوردي رد کنه خودمو مي کشم.خونه ام گردن توئه.

در حاليکه سعي مي کردم نخندم گفتم:به من چه مربوطه تازه اگر دختر مورد علاقه تون به خاطر يه مشکل کوچولو شما رو رد کنه شما مي فهميد که اون به درد زندگي نمي خوره تازه بايد از منم تشکر کنيد چرا که عدو شود سبب خير اگر خدا خواهد.

romangram.com | @romangram_com