#منشی_مدیر_پارت_139
فربد بلافاصله گفت:همسرم هستن نکنه يکي عين همين همسري ام که من دارم يک ساعت پيش دزديدن؟
سرباز در حاليکه مي خنديد گفت:مي تونيد بريد اقا خوش بگذره.
از لحن صحبت کردن سرباز معلوم بود نسبت ما را با هم باور نکرده.خجالت کشيدم و سرم را پايين انداختم و فربد در حاليکه حرکت مي کرد گفت:اخه اينم وقت دزدي بود بي پدر.....ساعت دوازده شب....لعنت به هر چي دزده وقت نشناسه.ببين چه طوري باعث شد يه دختر نتونه به قولش وفا کنه حالا چي به مامانت مي گي.
مي دونستم فربد براي پرت کردن حواس من دوباره شروع به شوخي کرده براي همين سعي کردم خجالت را کنار بگذارم و حرف بزنم و گفتم:هيچي عمو ده دقيقه دير تر اومد سراغم براي همين ده دقيقه تاخير کردم.
-اگر با عموت تماس گرفته باشه يا عموت با مامانت تماس گرفته باشه چي؟
-نه امکان نداره.
-از کجا اينقدر مطوئني؟
-مامان با عمو حرف نمي زنه ثانيا اگر عمو باهاش تماس گرفته باشه گفته من با اژانس اومدم.
-پس درست فهميدم که تو نمي خواي به مامانت بگي با من اومدي......ميشه بگي چرا؟
-چي چرا؟
-نذار تصوري که ازت دارم خراب بشه من فکر نمي کنم روابط من و تو طوري باشه که احتياج به پنهان کاري داشته باشه اينطور فکر نمي کني؟
-چرا شما درست مي گيد.
-خب پس چرا اونروز که تلفن زدم با من تحت عنوان عموت صحبت کردي؟
-مامان روي شما حساس شده.
-روي من!مگر اشتباهي از من سر زده؟
romangram.com | @romangram_com