#منشی_مدیر_پارت_137


-ممنون مزاحم شما نمي شم عمو قراره بياد دنبالم و از او خداحافظي کردم و از خانه خارج شدم.هفت دقيقه اي جلوي در به انتظار عمو ايستادم.سلبقه نداشت دير سر قرار حاضر شود.با نگراني يکبار ديگر به ساعتم نگاه کردم ناگهان فربد را مقابلم ديدم.

-اِ...تو که هنوز اينجايي!

-عمو هنوز نيومده قرار بود سر ساعت يازده و نيم اينجا باشه.

-ولي الان نزديک يازده و چهل دقيقه اس نکنه يادش رفته؟

-فکر نمي کنم و با نگراني ادامه دادم:يعني چه اتفاقي براش افتاده؟

در حاليکه تلفن همراهش را به طرفم مي گرفت گفت:بيا با همراهش تماس بگير اگر جواب نداد ديگه مطمئن باش که لولو خوردش و خنديد.

خنده ام گرفت ولي به سختي خودم را کنترل کردم و تلفن را از او گرفتم و شماره همراه عمو را گرفتم.پس از چند بار شماره گيري بالاخره صداي عمو را شنيدم:بله

-الو عمو شما کجاييد؟حالتون خوبه؟

-اره خوبم.ميدوني من سر موقع از خانه بيرون اومدم ولي نيمه هاي راه تصادف شد الانم راه رو بستن تا پليس بياد شايد تا نيم ساعت ديگه بتونم خودمو بهت برسونم.

-نيم ساعت ديگه؟ولي من به مامان قول دادم دوازده خونه باشم.

-متاسفم عزيزم.

-اشکالي نداره با اژانس ميرم شمام از همون راه برگرديد خونه و تماس را قطع کردم و رو به اقاي فرهنگ کردم و گفتم:شماره يه تاکسي سرويس رو مي خوام.

-يعني من شبيه دفتر چه راهنماي تلفن ام...خب من که دارم ميرم خونه توام بيا مي رسونمت.

-نه مرسي داشتم مي اومدم يه تاکسي سويس سر خيابون ديدم.شما مي تونيد.....

نگذاشت جمله ام رو تکميل کنم و گفت:تا جلوي تاکسي سويس مي رسونمت و به طرف ماشينش حرکت کرد.تا مقابل تاکسي سويس هر دو سکوت کرديم....در حاليکه پياده مي شدم گفتم:مرسي اقاي فرهنگ.


romangram.com | @romangram_com