#منشی_مدیر_پارت_131
صورتش را ب*و*سيدم و گفتم:نه مامان خوبم نه...حالا بالاخره ميريد خونه اقاي فرهنگ؟
-به احتمال زياد اره.
-اميدوارم بهتون خوش بگذره.مامان سعي کنيد اين پيله رو پاره کنيد.
-از اينکه به فکر مني ممنون.
در همين موقع صداي زنگ در بلند شد.مامان در حاليکه تا جلوي در همراهيم مي کرد گفت:هديه الناز رو برداشتي؟
-بله مامان خدانگهدار
-به سلامت.
از دور عمو را ديدم که به ماشين تکيه داده بود.دستي برايش تکان دادم و به طرفش رفتم و گفتم:سلام خيلي تو زحمت افتاديد.
-خواهش مي کنم رزا چطوره؟
-خوبه از خونه راضي هستيد؟
-اره واقعا که اگر اقاي فرهنگ کمک نکرده بود حالا حالاها نمي تونستم يه خونه پيدا کنم.جدا که پسر خوبيه.با اينکه تازه با من اشنا شده بود خيلي راحت برخورد کرد.انگار که من يکي از دوستاي قديميش ام.مي دوني خيلي وقت بود با همچين ادمايي برخورد نداشتم.واقعا که خوي و خصلت ايراني خودشو حفظ کرده.من خيلي خوشحالم که شما توي مجتمع اونا زندگي مي کنيد.
-ولي مامان وقتي فهميد که من از اقاي فرهنگ کمک گرفتم خيلي عصباني شد و قد غن کرد که ديگه ازش کمک بگيرم.چرا؟مامان مي گه که مردي به سن و سال اون محاله که يه ککاري رو بدون عوض براي دختري به سن و سال من انجام بده.
-خب رزا چون يه مادره همچين فکري کرده البته خيلي از مردام بي دليل کاري براي کسي انجام نمي دن ولي مطوئنم که اقاي فرهنگ اين طور نيست.
-منم همين طور فکر مي کنم به هر حال من ديگه به مامان نگفتم که براي خريد خونه شمام از اقاي فرهنگ کمک گرفتم.راستي کارتون چي شد؟
-اقاي فرهنگ بهم پيشنهاد داد باهاشون شريک بشم قرار شد فکر کنم بعد بهش جواب بدم.نظر تو چيه؟
romangram.com | @romangram_com