#منشی_مدیر_پارت_130
-چشم هنوز تغيير عقيده نداديد؟
-نه.
-خسته نشديد از بس توي خونه مونديد و به درو ديوار نگاه کرديد؟اصلا چرا خودتون رو توي خونه حبس کرديد؟
-من قبلا هم زياد رفت و امدي نداشتم.
-ولي قبلا پدر بود و نمي ذاشت بهتون بد بگذره.
-به هر حال من اونجا کسي رو نمي شناسم و خوشم نمياد توي جمعي باشم که نه کسي منو ميشناسه نه من کسي رو مي شمناسم.
-خانوم فرهنگ رو که مي شناسيد.
-بله ولي ايشونم تشريف نميارن.
-شما از کجا مي دونيد؟
-صبح ديدمش.اومده بود اينجا اصرار کرد شب برم خونه شون ولي مرددام.نمي دونم برم يا نه.نظر تو چيه؟
-اگه بگم بريد فکر مي کنيد به خاطر اقاي فرهنگ گفتم.
-من درباره تو هيچ فکر يا قضاوت نا جوري نکردم.
-ولي در مورد اقاي فرهنگ کرديد.
-شايد به اين دليل که تو اصلا درباره اش حرف نزدي.
-من درباره هيچ کدوم از بچه هاي شرکت با شما حرف نزدم.
بازوهايم را گرفت و گفت:تو که از دست من دلگير نيستي؟مي دوني از روي نگراني اين حرف رو زدم.قصدي نداشتم و گرنه من به پاکي و عاقلي تو ايمان دارم.....هنوز از دستم ناراحتي؟
romangram.com | @romangram_com