#منشی_مدیر_پارت_107
در حاليکه به سختي از ريختن اشکهايم جلوگيري مي کردم گفتم: اخه چي بگم؟ بگم توي اين يک ساعت کجابودم؟
- بگو مدير شرکت به مناسبت ساخته شدن يکي از مجتمع هاش ميخواد به بچه ها شيريني و شام بده. منم با م*س*تخدم شرکت رفته بودم شيريني وشام سفارش بدم.
گوشي را از دستش گرفتم و شماره را گرفتم. با اولين بوق آزاد مامان گوشي رو برداشت. با عجله گفتم: الو مامان سلام
- تو کجايي؟
- شرکت
- حرف بيخود نزن يک ساعت پيش زنگ زدم نبودي. حتما الان پيش فريبرزي
- نه مامان من الان تو شرکتم
- غلط کردي الان ساعت چهار و نيمه
- مامان صبر کنيد براتون توضيح ميدم. اون موقع که شما زنگ زديد من نبودم با م*س*تخدم شرکت رفته بودم بيرون
-به من دروغ نگو زودتر بيا خونه
- مامان من تا دوساعت ديگه نمي تونم بيام چند لحظه گوش بديد براتون توضيح ميدم.
- توضيح لازم نيست قطع کن خودم بهت زنگ ميزنم شرکت و قطع کرد. چند لحظه بعد موبايل زنگ خورد. گوشي را برداشتم و گفتم:
- بله
- الو رمينا
- بله مامان خودمم. حال بذاريد بگم چون خيلي کار دارم . امروز اقاي فرهنگ ميخواد به بچه ها شام بده
romangram.com | @romangram_com