#منشی_مدیر_پارت_105


- فکر نميکنيد اگر اين دفتر رو مامان بخونه خيلي از مشکلاتمون حل ميشه

-نه

- پس حداقل بذاريد من براش بگم که چه اتفاقي افتاده

-نه رمينا جون رزا لجباز تر از اين حرفاست.

- امتحانش که ضرري نداره

- منم مثل تو فکر ميکردم براي همين همون بار اول که به ديدنش اومدم همه چيز رو براش توضيح دادم ولي باور نکرد.

- من واقعا براتون متاسفم من بايد با مامان حرف بزنم

- نه عزيزم بهتره اين موضوع رو فراموش کنيم شايد اگر رزا بفهمه من همه چيز رو براي تو گفتم بيشتر از دستم ناراحت بشه. اگه منو دوست داري بهم قول بده که حتي يک کلمه در مورد اين دفتر و خاطراتش با مامانت حرف نزني باشه دخترم؟

سرم را به علامت مثبت تکان دادم و در حاليکه نگاهي به ساعتم انداختم گفتم: خب بهتره بريم.

عمو برخاست و گفت: وقتي با توام زمان زود مي گذره

- منم از بودن با شما خيلي خوشحالم البته از اين به بعد قرار نيست همديگه رو مخفيانه ببينيم.

- رمينا براي اين کار زياد رزا رو تحت فشار قرار نده کم کم بهش بفهمو. يه بار باهاش بد اخلاقي نکني ها!

نه عمو جون خيالت راحت باشه من تموم تلاشم رو مي کنم که تا اونو با شما اشتي بدم

- ازت ممنونم اميدوارم موفق باشي

- منم اميدوارم براي سال نو کنار هم باشيم.


romangram.com | @romangram_com