#منشی_مدیر_پارت_104
- واقعا رفت ها حالا چيکار کنم؟
با عجله بلند شدم و از اتاقم بيرون دويدم و او را ديدم که از شرکت بيرون رفت به دنبالش دويدم و م*س*تاصل گفتم: آقاي فرهنگ
سريع به طرف برگشت و گفت: بفرماييد خانم رسام
- درست گفتيد من از روي عصبانيت يه حرفي زدم. خواهش مي کنم اذيت نکنيد واقعا داره دير ميشه
در حاليکه با دستش اشاهر کرد که جلوتر از او وارد شرکت شوم گفتک از اينکه غرورتون رو زير پا گذاشتيد و دنبالم اومديد ضرر نکرديد.
در حاليکه کيفم را بر ميداشتم گفتم: ممنون اقاي فرهنگ و خدا نگهدار و به طرف اتاق خودم حرکت کردم. اما جلوي در برگشتم و گفتم: معذرت ميخوام اميدوارم منو ببخشيد
در حاليکه لبخند ميزد دستش رابه علامت خداحافظي برايم تکان داد. جلوي در شرکت که رسيدم از دور ماشين عمو را ديدم کنار جدول ايستادم تا عمو متوجه ام شود. پس از چند لحظه جلوي پايم ترمز کرد. در باز کردم و در حاليکه مي نشستم گفتم: سلام عمو جون و گونه اش را ب*و*سيدم و ادامه دادم: حالتون چطوره؟
- الان که تورو ديدم سرحال اومدم
- دفترچه را به دستش دادم و گفتم: اينم امانتي شما .. صحيح و سالم
- خونديش؟
- بله مي شه بريم يه جايي که بشينيم سه تا چهار راه بالاتره يه پارکه... موافقيد؟
- من با هرچي که تو بگي موافقم
هنگامي که روي نيمکت پارک نشستيم بي اختيار دست عمو را گرفتم و گفتم: عمو جون من دفتر شما رو مثل يه آدم بي طرف خوندم.. مي دونيد من نه تنها شما رو بي عرضه و بي لياقت نمي دنم بلکه شما با اين کارتون ثابت کرديد که يه عاشق واقعي هستيد. اي کاش مامان مي دونست که شما چقدر دوستش داريد. اي کاش مي فهميد که به خاطرش چقدر از خود گذشتگي کرديد. چرا بهش نگفتيد که به پدرتون همه چيز رو گفتيد اگر گفته بوديد که در واقع به خاطر خودش و قولي که پدرش موقع مرگاز پدرتون گرفته بود نمي تونيدباهم ازدواج کنيد ديگه اينقدر از شما کينه به دل نمي گرفت. من خيلي متاسفم که رفتار مامان باعث شده که بين شما و پدرم فاصله بيوفته. اگر مامان بعد از اون قضيه موقعي که شما برگشتيد ايران ديگه به شما کم محلي نمي کرد شما از صرافت اومدن به ايران نمي افتاديد. به هر حال من به جاي مامان از شما عذر ميخوام اگه مي تونيد اونوببخشيد خيلي خوب ميشه.
- ببين رمينا جون من از هيچ کدوم از اونا کينه به دل ندارم. باورکن وقتي خودمو به جاي فرامرز و رزا ميذارم مي بينم اونا هيچ تقصيري ندارن.
- شما هنوز به مامان علاقه داريد؟
- اره ولي به عنوان يه دختر عمو پسر عمو و همسر برادرم. از روزي که ازدواج کرده سعي کردم نوع علاقه ام رو بهش تغيير بدم و خدا رو شکر موفق شدم. حتي حالام که فرامرز رفته بازم نمي تونم يه طور ديگه رزا رو دوست داشته باشم.
romangram.com | @romangram_com