#منشی_مدیر_پارت_103
- خانوم رسام... حالتون خوبه؟
صداي آقاي فرهنگ بود که با تعجب داشت حالم را مي پرسيد با خوشحالي گفتم: سلام اقاي فرهنگ حال شما چطوره؟
- عاليه ولي اگر مي دونستم شما با شنيدن صدام اينقدر خوشحال مي شيد زودتر از اينا تماس مي گرفتم.
براي اينکه خواهشم را رد نکند متلکش را بي جواب گذاشتم و گفتم: آقاي فرهنگ شما امروز شرکت تشريف نمياريد؟
- چرا البته اگر شما براي ديدن من اينقدردلتنگ شده باشيد که نتونيد تا فردا صبح صبوري کنيد و در حاليکه ميخنديدگفت: از لحن صحبت کردنتون پيداست که به کمکم احتياج داريد درست نمي گم؟
- متاسفانه بله
- نه ديگه خرابش نکنيد. بهتون توصيه ميکنم حداقل در مواقعي که ميخواهيد گره مشکلتون توسط شخص ديگه اي باز بشه از اين کلمات مايوس کننده استفاده نکنيد.
- واي اقاي فرهنگ متاسفم من اونقدر وقت ندارم که توي کلاس مشاوره ي شما شرکت کنم حالا مي تونيد کمکم کنيد؟
- چه کمکي از من ساخته اس؟
- مثل چند روز پيش اگر مامانم تماس گرفت يه طوري قضيه رو حل و فصل کنيد کمکم ميکنيد؟
- خانم رسام شما فکرکرديد اگر منو نداشتيد چيکار مي کرديد؟
با حرص گوشي را روي دستگاه کوبيدم و گفتم: خدا رو شکر مي کردم.
ناگهان صداي آقاي فرهنگ را شنيدم که گفت: درست شنيدم يا غلط؟ يعني شما واقعا به خاطر نبودن من خدا رو شکر مي کرديد يا از روي عصبانيت يه حرفي زديد؟
در حاليکه هم ترسيده بودم هم خجالت زده ولي با اين حال قافيه را نباختم و گفتم: اقاي فرهنگ من اصلا پشيمون شدم به کمک شما نيازي ندارم.
- خب پس خداحافظ و از اتاق خارج شد
romangram.com | @romangram_com