#مهندسین_شیطون_و_اخمو_پارت_69

مادرجون با چشمای ریز نگام کرد...
مادرجون-من این موها رو تو آسیاب سفید نکردم دختر....حرفتو بگو...میدونستم پشت این حرفای امروزت یه چیزی مخفیه...
-نه بخدا مادرجون...
مادرجون-خدارو قسم الکی نخور...
-راستش....راستش امروز...امروز یه آقایی اومده بود اینجا...
مادرجون-خوب؟؟
-وکیل بود
مادرجون-خوب؟
-گفت..گفت اونا درخواست ارث کردن بازم...
مادرجون با بهت گفت-چه ارثی؟؟..
-نمیدونم....ولی وکیل میگفت هست...
مادرجون-چرا صدام نکردی؟؟اصلا چرا تنهایی نشستی با یه مرد غریبه حرف زدن؟؟
-ترسیدم با دیدنش وحرفاش حالتون بد بشه....گفتم خودم بهتون بگم بهتره....
مادرجون سرشو انداخت پایین-چی از جونمون میخوان؟؟...محسنمو که گرفتن...دیگه چی .....
-مادرجون خودتونو زیاد ناراحت نکنید..تا فردا صبر کنید ببینیم منظور وکیل از ارث چیه...
مادرجون سرشو انداخت پایین-چی از جونمون میخوان؟؟...محسنمو که گرفتن...دیگه چی .....
-مادرجون خودتونو زیاد ناراحت نکنید..تا فردا صبر کنید ببینیم منظور وکیل از ارث چیه...

romangram.com | @romangram_com