#مهندسین_شیطون_و_اخمو_پارت_68

تا اینکه یه روز گفتم همشون بیان خونمون...
اومدن....
گفتم سهمتونو میدم....ولی ...دیگه هیچ کدومتون حق ندارید پاتونو تو این خونه بذارید مگه با احترام و با عزت....
میدونی چی گفتن...؟؟
گفتن شما ارثمونو بده ما میریم پشت سرمونم نگاه نمیکنیم....
وای خدای من....
حتی باورش نمیکردم اینا همون بچه های من باشن
همشون از اون ظاهر زیباشون دراومده بودن و باطن کثیفشونو نشون دادن...
منم ...منم کم نیاوردم وگفتم پس بعد از تقسیم ارث دوست ندارم هیچ کدومتونو ببینم....راحت قبول کردن...
وقاحت تا کجا؟؟
حتی به روی خودشونم نمیاوردن که باعث مرگ پدرشون شدن...
با کمک پدرت و همراهیه مشاور حقوقی ارث رو تقسیم کردیم و دادیم...
-پس اونا چرا دوباره درخواست ارث کردن؟؟؟
با گرد شدن چشمای مادرجون فهمیدم گند زدم...اوه اوه
خاک بر سرم...
مادرجون با تته پته گفت-کیا....کیا درخواست ارث کردن...؟؟
-هیی....هییچی مادرجون..از دهنم پرید....

romangram.com | @romangram_com