#مهندسین_شیطون_و_اخمو_پارت_55
کبیری قدمی به سمتم اومد که باعث شد بایستم ....
بازم یه قدم اومد جلو
خیلی نزدیک ایستاد
چشماش کامل مشکی بود ...
مرموز ...ترسناک ...
ناخداگاه حس بدی بهش پیدا کردم ...
اما صاف و محکم ایستادم
کبیری-خانم نیلوفر ...من اصولا با فامیلیه آدما مشکل دارم
-و منم با صدا کردن اسمم به راحتی از جانب غریبه ها مشکل دارم...
کبیری-بگید خانم گلنار چه مشکلی دارن؟؟؟من باید با ایشون ملاقات داشته باشم
-بیماری ای که هیجان و استرس براشون بده...یه بارم گفتم ....فقط همین ....ولی میتونم بهتون قول اینکه به محض خوب شدنشون میتونید باهاشون صحبت کنید
کبیر-چقدر طول میکشه تا اون روز؟؟
-شاید چند ماه
کبیری-اووووه....نخیر خانم ....من نهایتا تا فردا صبر میکنم....اگرممشکلی دارید میتونم نیام ...ولی قول نمیدم تا چند روز دیگه شکایت نامه دستتون نرسه
-تهدید میکنید؟؟؟
کبیری- نخیر خانم محترم...من کاره ای نیستم....شکایت نامه از طرف فامیلاتونه...
-آخه چه شکایتی؟؟
romangram.com | @romangram_com