#مهندسین_شیطون_و_اخمو_پارت_52
-خوب؟!
پسر- ببینم شماباید نیلوفر میری باشید درسته؟؟؟
-بله....و شما؟
پسر-من وکیل عمو و عمه های شما هستم
-چیییییییییییی؟؟؟؟
پسر - ببینید لطفا در رو باز کنید
در رو با شک بازکردم و رفتم تو اتاقم و بلوز شلوار ست هم که از جنس کتان بود وبه رنگ بنفش تیره و کاملا پوشیده و شالی هم سرم اندختم و رفتم در اتاق مادرجون و بستم بیدار نشه
عمه ها و عموها؟؟؟؟
کجا بودن تا حالا ؟؟
با باز کردن در پسر جوان با لبخندی جلو اومد و دستشو جلو آورد
کبیری-سلام ...خوشبختم نیلوفر خانم
با نیم نگاهی به دستش ابرویی بالا انداختم
-ممنون...منم همینطور....در ضمن میری هستم
لبخندی زد و نگاهی به سرتاپام
ازنگاهش که اصلا خوشم نیومد ...خواستم یه تیکه بارش کنم که فهمید و خندید
کبیری-راستش ناراحت نشید...میخواستم بگم شما با خانواده ی عمو و عمه هاتون زمین تا آْسمون فرق دارید...
-خوبه....من تا حالا ندیدمشون...ببخشید از چه نظر....؟؟
romangram.com | @romangram_com