#مهندسین_شیطون_و_اخمو_پارت_50
مادرجون- بله میدونم ....تو هم که زبون دراز از زبون کم نمیاری که....زشته .... مگه نمیدونی زبان سبز سر سرخ میدهد بر باد ....؟
با شنیدن حرف مادرجون اول با چشمای گرد نگاش کردم بعد زدم زیر خنده
حتی نگاههای چشم غره هایش هم نتونست خوشیم رو زایل کنه....وای....
-واااااااااای خیلی باحالی مادرجونم....آخه چرا با اینکه همیشه ضرب المثل هارواشتباه میگی بازم اصرار به گفتنشون داری....مادرجونم زبان سرخ سر سبز میدهد بر باااااااااد.....اوکی؟؟؟
مادرجون لبخندی زد -لازم نیست برا من معلم بازی در بیاری ....حرفم عوض نکن....خجالتم بکش....زبونتم کوتاه کن....غذارم بیار که گرسنمه
-اوووووه....قربونتون برم کاری باری ...امری-
مادرجون - امری نیست دیگه
پریدم بغلش و بوش کردم که بازم صداش در اومد ...
آخه خیلی از بوس کردن بدش میاد ....البته من نه ها ....
بقیه!!
..........
الان پنج ماه از روز تشخیص بیماریه مادرجون گذشته و هر روز بهتر از دیروز میشه
تو این مدت چند باری سالاری با امیر یا خانومش که زن فوق العاده زیبایی بود اومده خونمون برای دیدن مادرجون خانومش خیلی جوون و زیباست .... اسمشم آناهید ....
هر وقت سالاری آنا صداش میکرد یاد مادر خودم میفتادم
امروز برای یه سری آزمایش اومده بودیم که با دستور دکتر اورژانسی انجام شد و جوابش زود اومد
باورم نمیشد....پیشرفت درمان به قدری بوده که دکتر گفت مثل یه معجزه میمونه
خداروشکر....خدایا شکرت.....اونقدر ازشنیدن حرف دکتر خوشحال شدم که همونجا پریدم بغل مادرجونو بوسیدمش
romangram.com | @romangram_com