#مهندسین_شیطون_و_اخمو_پارت_39
امیر- کجا؟؟
-مادرجونم و بردن بیمارستان...برام مرخصی رد کن...
دویدم بیرون
مثل جت خودمو رسوندم بیمارستان....
بگذریم از اینکه چقدر طول کشید تا آزمایشا رو بگیرن و بذارن من مادرجونو ببینم ....
قرار شد تا اومدن جوابا تا چند روز آینده مادرجون بستری بمونه ....
تا شب خواب بود...
خدایا ..مادرجونم و به تو سپردم هرچی صلاح میدونی برامون بذار ...
صورتشو بوسیدم و رو مبل اتاق خوابیدم...
صبح با صدای آلارم گوشیم بیدار شدم ...
مادرجون که هنوزم خواب بود رو سپردم به پرستارا تا برم شرکت برای مرخصیه چند روزه از آقای سالاری
بعد از در زدن وارد اتاق شدم...
سالاری-سلام دخترم
-سلام
امیر زیر لب-سلام
-من.....
سالاری- چیزی شده نیلوفر جان؟؟
romangram.com | @romangram_com