#مهندسین_شیطون_و_اخمو_پارت_38

بلندشد و اومد سمتم ...اشکمو پاک کردم نبینه
ولی دیگه دیده بود
امیر- این گریه داره؟؟؟ نگا کن باید اینو بنویسی...جا انداختیش....
خودش اون قسمت رو نوشت و نگام کرد
امیر-چته امروز ؟؟ از موقعی که اومدی ....
ادامه نداد و رفت سر جاش نشست ...با صدای گوشیم از جام پریدم...شماره ی خونه بود
-جانم
-سلام نیلو جان ....خودتو برسون که گلناز داره از دست میره...
-شما؟؟
-بابا منم دیگه نسترن همسایتون
-نسترن خانم چی شده؟؟؟
نسترن - حال گلناز بهم خورده...بیا بیمارستان(.....)
گوشی رو قطع کردمو مثل دیوونه ها از جام پریدم...امیرم متعجب به کارای دیوانه وار منخیره بود ...داشتم دنبال سویچم میگشتم که
امیر-چی گم کردی؟؟؟
-سویچم
امیر- حالت خوبه...همین الان انداختی تو کیفت...
با نگاهی تو کیفم حرفش تایید شد ...با دو رفتم سمت در

romangram.com | @romangram_com