#مهندسین_شیطون_و_اخمو_پارت_36

مادر جون با خنده ی تصنعی اومد جلو....
مادر جون-سلام عزیزم ...
-چیزی شده؟؟
مادر جون هول گفت -نه گلم چطور؟!
-آخه...بازم درد داشتید؟؟
مادرجون لبخندی زد -دیگه باید عادت کنم...
-مگه داروهاتون رو نخوردید؟
مادرجون-چرا عزیزم...ولی خودت که دیدی دکتر آخرین بار چی گفت ....
-خوب مادر من دیدم ...بله ولی بعدشم گفت اگه درد داشتی بریم برا آزمایشهای بعدی ...
مادرجون -فعلا دردش آروم شده ...
دستمو رو معدش گذاشتم و
-آخه من از دست شما چیکار کنم؟؟
مادرجون-ولم کن ورپریده...بریم شام بخوریم...
بعد از تعویض لباسام و شستن دست و صورتم رفتم و شامممون رو خوردیم ...ولی کاملا متوجه ناراحتیه مادرجون بودم...بازم درد معدش بالازده...
شب زود رفت خوابید و منم بعد از دیدن فیلمام رفتم و خوابیدم ...
صبح وقتی مادر جون خواب بود رفتم شرکت و خیلی سرحال نبودم...
درد مادرجون اعصابمو بهم ریخته بود

romangram.com | @romangram_com