#مهندسین_شیطون_و_اخمو_پارت_25

با دمم داشتم گردو میشکستم...واسه من قیف میای ؟؟ پوزخند میزنی؟؟؟ دوست داری منم الان بهت پوزخند بزنم؟؟؟؟
ولی حیف ...حیف که دلم و اخلاقم نمیذاره ...
امیر با بدخلقی بلند شد و از اتاق رفت بیرون
سالاری خندید- به دل نگیر عزیزم... تو دلش هیچی نیست همش هارت و پورته...
تعجب کردم ...چه راحت راپورت پسرشو بهم میده
سالاری خندید - نگی بهش چی گفتم راجبش ... ولی دور از شوخی ... امیر تنها بچمه...خیلی پسر خوبیه ...ولی نمیدونم چرا با تو اینجوریه....
لبخندی زدم ....شانس نباشه همینه دیگه... همه تا بهمن میرسن میشن کوه غرور ...سنگ ....فسیل ...
والا.....
-موردی نیست آقای سالاری ... فقط الان باید چی کار کنم؟؟
سالاری- الان برو بیرون ...امیر همه چیو برات میگه
-بازم ممنون ...خیلی خوشحال شدم از آشنایی با شما...
سالاری- قربونت عزیزم...تو هم مثل دختر نداشتم...هر کار ازم بربیاد برات میکنم
لبخندی زدم و رفتم بیرون و...
بله...کوه غرور فقط برا من کوهه ...همچین نیشش تا بناگوش واسه سمانه بازه که نگو...
حرصم گرفت
تا منو دیدن سمانه همون پوزیشن خنده رو لب رو حفظ کرد ولی آقای کوه غرور نه تنها خندشو خورد ...بلکه اخمم کرد
پررو

romangram.com | @romangram_com