#مهندسین_شیطون_و_اخمو_پارت_22

امیر نیشخندی زد و ابرویی بالا انداخت -هر جور راحتید خانم
اخمی بهش کردم و رفتم
پررو...
با نفسهای بریده رسیدم ورفتم داخل....
سمانه با دیدنم بلند شد
سمانه- سلام نیلو ...کجا رفتی بی معرفت؟؟؟
لبخندی زدم و بعد از حال احوال گفت برم داخل ....
رفتم پشت در اتاق و با بسم اللهی در زدم و وارد اتاق شدم
وارد شدم و در رو بستم و برگشتم سمتشون...
امیر روی مبل نشسته بود و مردی مسن با موهای جوگندمی و بسیار چرهره ی مهربون
لبخندی زد
-سلام
سالاری- سلام دخترم ...بفرما بشین
امیر هم فقط سری تکون داد
نشستم روبروی امیر....البته دیگه جایی نبود بشینم ...وگرنه عمرا روبروی این کوه غرور مینشستم...والله
سالاری- نوروزی باهام صحبت کرد ...متاسفم بابت ملاقات قبلی دخترم
کلی از حرفش شرمنده شدم...

romangram.com | @romangram_com