#مهندسین_شیطون_و_اخمو_پارت_19

تند دويدم سمت تلفن و هول گفتم
-بله؟؟
نوروزي خنديد-سلام دخترم..خوبي؟؟
-مرسي....چي شد؟؟
نوروزي-خيلي عجولي تو ....درست شد ...از فردا ميتوني بري....فردا هم خود رييس شرکته و خودش باهات صحبت ميکنه....البته همش سوريه و مطمين باش استخدام ميشي....
-واييييييي...مرسي چجوري ميتونم ازتون تشکر کنم
نوروزي-نیازی به تشکر نیست عزیزم...کمترین کاریه که میتونم برات بکنم
وقتی تلفن رو قطع کردم از خوشحالی نمیدونستم چیکار کنم...مادرجونم هم خیلی خوشحال شد...
شب تو رختخوابم فقط فکرم سمت شرکت بود ....
یاد اون پسره افتادم
اه...همه ی خوشیم زایل شد ...من با اون چجوری تو یه محیط کار کنم
مخصوصا با اون پوزخنداش...مسخره ی از خود راضی...
هه هه...باباش استخدامم کنه کلی ضایع میشه...ایول ...
با خوشحالیه وصف ناپذیری خوابیدم تا بتونم صبح زود بیدار شم....
..........
صبح با صدای ساعت زنگدارم بیدار شدم...
برخلاف همیشه سریع بلند شدم و بعد از شستن دست و صورتم و خوردن صبحونه حاضر شدم ...

romangram.com | @romangram_com