#مهندسین_شیطون_و_اخمو_پارت_18
نوروزي-انتظار نداشتم سالاري رومو زمين بندازه...صبر کن باهاش تماس ميگيرم
-نه...نه لازم نيست ...ايشون اصلا از من و استخدامم راضي نبود
نوروزي-عزيزم امير کاره اي نيست....رفيقم يعني پدرش رييس اون شرکته...الان باهاش تماس ميگيرم دوباره...اون به من قول داده بود استخدام شي....حتما امير خبر نداشته
-نميدونم واالله...
نوروزي-تو کاريت نباشه دختر ...خودم خبرت ميکنم فعلا
-ممنون خدافظتون
قطع کردم و رفتم تو فکر ...
خدايا يعني ميشه؟؟؟
من عاشق کامپيوترم...عاشق کار باهاش ...تقريبا از مهندسا بيشتر حاليمه چون تماميه مبحثاي مربوط به کامپيوتر و کلاسشو رفتم ...
سرمو بالا گرفتم و از پنجره سالن بيرون رو و آسمون رو نگاه کردم
-به اميد خودت
از اون روز دو روز گذشته بود و من تقريبا نا اميد شده بودم و افسرده...
با صداي مادرجون از اتاقم خارج شدم
-بله مادرجون؟؟
مادرجون-تلفن...
-کيه؟؟
مادرجون-آقاي نوروزي...
romangram.com | @romangram_com