#مهندسین_شیطون_و_اخمو_پارت_17
مادرجون-ايني که گفتي قيمتش چقدره؟؟؟
-تقريبا تو قيمتاي ماشين شما
مادرجون-بريم هم نشون بده ببينم خوشگله يا نه...ديدم ولي يادم نيست ...آلزايمرم بد درديه
خنديدم-مادرجون همچين ميگي آلزايمرم بد درديه انگار واقعا داري! بابا منم يه وقتايي يه چيزايي يادم ميره...بريم بالا نشونتون بدم
خلاصه مادرجون ديد و خوشش اومد و ظهر رفتيم نمايشگاه ماشين و ماشينم رو خريدم ...رنگ مشکي...اوووووف ...خيلي خوشگله...
راستش وقتي نشستم پشتش اعتماد به نفسم تبديل به اعتماد به سقف شد
فرداي اون روز آقاي نوروزي همکار بابام تماس گرفت ببينه استخدام شدم يا نه که....
-بله؟
نوروزي-سلام دخترم ...خوبي ؟؟ گلناز خانم خوبه؟؟
گلناز مادرجونمه ها
-ممنون خوبيم ...شما خوبين؟؟خانمتون...اون دو تا وروجکا...
نوروزي خنديد-مرسي عزيزم خوبيم ...چي شد عزيزم امير استخدامت کرد؟؟
-امير؟؟؟
نوروزي -امير سالاري ....پسر رييس شرکتي که گفتم بري ديگه
-آهان...نه
نوروزي-چرااا؟؟
-مثل هميشه مشکل مدرکم بود
romangram.com | @romangram_com