#مهندسین_شیطون_و_اخمو_پارت_11
کمی از عصبانیتش کم شده بود
رییس-من نمیتونم شما رو قبول کنم ...شما مدرک دانشگاهیتون میبایست مهندسی میبود ....من در قبال این شرکت و پدرم مسیولم ...در ضمن فکر کنم یه نصیحت باید بهتون بکنم ...سعی کنید کارتون مطابق رشته ی تحصیلیتون باشه...اینجوری موفق ترید
اونقدر عصبی شده بودم که دیگه چشمم هیچ کس و جایگاهمون رو ندید
بلند شروع کردن به حرف زدن
-بهتر که قبول نمیکنید ...
پوزخندی زدمو مثل خودش ادامه دادم ...
-در ضمن فکر کنم یه نصیحت باید بهتون بکنم ...سعی کنید به کسی که هیچ ....توجه کنید ...هییییییچ احتیاجی به نصیحت شما نداره نصیحت نکنید جناب ....
کیفمو از رو مبل برداشتم و رفتم جلوی میزش ایستادم و مدارک رو از تو دستش کشیدم بیرون و فرم استخدامم رو هم برداشتم و به چشمای طوسیه براقش که گشاد شده بود زل زدم
-ممنون ....ولی فکر نکنم دیگه احتیاجی به دیدن مشخصات من داشته باشید ...خدانگهدارتون رییس
میدونستم دارم بد حرف میزنم ولی حقش بود
میتونست با آرامش برخورد کنه ...میتونست با آرامش و بدون زدن اون پوزخندای تحقیر کن حرفشو بزنه ولی نزد....میخواست تحقیرم کنه......
چشمای گشادش هم نشون از این بود که انتظار همچین رفتار ی رو ازم نداشته....بیخود کرده نداشته ...به من میگن نیلووووو...هههههه....چه ربطی داشت
نگاهش رو چشمام قفل بود ...نمیدونم چرا اینجوری بهم خیره مونده بود ....
نگاهم ازش گرفتم و دو قدم رفتم عقب ...
برگشتم و با قدمهای محکم و بلندی از اون اتاق لعنتی زدم بیرون...
از تنها چیزی که تو دنیا متنفرم تحقیر شدنه ....پوزخند زدنه....نگاه مسخره کننده
و این رییس مسخره همه اینها رو داشت ....
romangram.com | @romangram_com