#محاق_پارت_76

شک ندارم کار خود عوضی اش است. از بالا فنجانش نگاهم می کند.

لبخند را تا پای چشم هایش می بینم. با اخم جلویش می ایستم:

ـ گوشیم!

دستم را طلبکارانه جلویش تکان می دهم و او با خونسردی نگاهم می کند:

ـ ای وای گوشیت گم شده؟

لب می گزم تا دوتا درشت، هم قد و قواره هیکل غول پیکرش، بارش نکنم.

امشب چرا این مردِ غریبه بازی اش گرفته؟ کور که نیست، می بیند من حوصله جنجال و خوش گذرانی ندارم.

با آن شلوارک بی ریخت طرح دار عجق وجق فکر می کند؛ جذاب است؟

دست به سینه رو به رویش می نشینم و نگاهش می کنم:

ـ حرف خوش می فهمی؟ نظرت چیه ول کن من بشی؟ اعصابم نمی کشه باهات کل بندازم آقا!

به اخم هایم و لب های رژ خورده آلبالویم نگاه می اندازد:

ـ نظرت راجع به امتحان کردنشون چیه؟

دهانم نیمه باز می ماند و سرم را محکم به کاناپه می کوبم.


romangram.com | @romangram_com