#محاق_پارت_72

ـ چی از جون من می خوای؟ این همه آدم. ببین اون سمت تر یکی ولنگ و باز هست، منتظر چی هستی؟ اومدی عدل روی مخ من سوت بزنی؟

انگشتم را بالا می برم و گوشه ناخنم به موهای بلندش گیر می کند و با چندشی صورتم را جمع می کنم:

ـ موی بلند واسه زن هاست نه مردا! خیلی چندشی!

بلند می شوم و او بی مقدمه مچ پایم را می کشد و با سر به شانه اش می خورم قبل سقوط کاملم مرا نگه می دارد.

در چشم هایم زل می زند:

ـ رَم کردی؟

چنگی به سینه ستبرش می زنم:

ـ مزاحم من شدی!

پوزخند می زند و سیگارش را گوشه لبش می برد و ماهرانه دودش را از بینی اش خارج می کند:

ـ یه جور میگی مزاحم که انگار الان دست زیر بغلت انداختمت و توی تختم ناله می کنی.

از این همه بی حیایی اش چشم گرد می کنم:

ـ هی هی...

اخمی می کند:


romangram.com | @romangram_com