#محاق_پارت_4

ـ من غلط کردم نه؟

لبی تر می کنم:

ـ اگه غلط نکنی که نیلو نیستی!

صدای پچ پچ کسی در بلندگویِ گوشی، رادارهایم را فعال می کند:

ـ کی پیشته؟

کمی مِن مِن می کند و صدای واضح پسری از پس گوش چپم در حافظه بلند مدتم، باعث نقش چهره ی او می شود.

دنباله ی پرده حریر سفید دستم را فشار می دهم:

ـ بهت اعتماد کردم عوضی، باید جاده رو دور بزنی؟ باید منو دور بزنی؟

خفه تنها گفت:

ـ توروخدا...

پنجره شیشه ای از دستم رها می شود و با باد شدیدی بهم کوبیده می شود.

هرچه جان دارم و ندارم پای پاهایم می ریزم و حواسم را جمع می کنم تا روی پارکت ها سُر نخورم.

گوشی به گوشم چسبیده در تاریکی خانه، خودم را به اتاقم می رسانم و با دوبار بالا پایین کردن دستگیره در، در اتاق را باز می کنم.


romangram.com | @romangram_com