#محاق_پارت_121
#پارت_چهل_و_دو
#پارت_42
عقب می رود و کنار می ایستد. شایان خودکارش را زیر گیره ی تخته شاستی می گذارد:
ـ پارسال دوست، امسال مریض!
بی حوصله به چشم های بشاش و شیطانش گذرا نگاه می کنم:
ـ کارم گیره؛ وگرنه سال به دوازده ماه هم میل ندارم ریخت نحست رو ببینم.
سرخوش می خندد و بی مهابا گونه ام را می کشد که اخم الود خیره اش می شوم.
ـ هنوز تند و تیزی!
به نیلوفر که کنارم ایستاده، نگاه می کند:
ـ به به خانم ریزه رو که اوردی!
دستش را جلوی نیلوفر می برد و با چشمکی ادامه می دهد:
ـ هر روز نازتر میشی!
نیلوفر ابرو بالا می اندازد و من دست شایان را پس می زنم:
romangram.com | @romangram_com