#میشا_دختر_خون_آشام(جلد_دوم)_پارت_89

چطوری و باعث شد که از خونه فرار کنن و خودشون و بندازن جلوی ... جلوی

کامیون !

باصدای داد هیرا منم جیغ زدم

هیرا _ چـــی ؟ پس شما کدوم گوری بودید ؟

دستم و گذاشتم رودلم ... پیچ و تابش بدتر شده بود ... خم شدم رودلم ...

خبر خیلی بدی بود ... خم شدن همانا پاشیدن دوباره ی خون از دهنم همان

چند تا سرفه پشت سرهم کردم ... صدای نگرانشون رو می شنیدم ...

کم کم داشتم می افتادم ... ولی ... واقعا نفهمیدم چی شد که چشام بسته شد !

***

با چشمای اشکی زل زدم به سقف ... همه از اتاقم رفتن بیرون ... رونالد فقط

نشسته بود روتختم ...

رونالد _ دوساعت بود که بی هوش بودی ... حالا هم که به هوش اومدی چرا

حرف نمی زنی ؟ هیرا داره سکته می کنه

لبم و با زبونم تر کردم و گفتم :

من _ طفره نرو رونالد ... من چه مرگمه ؟

نگاهش کردم ... عصبی بلند شد و چنگ زد به موهاش ... روی تختم نیم

خیز شدم ... صدای آرومش و شنیدم :

رونالد _ چرا همیشه غیر ممکنا رو ممکن می کنی ؟

گیج گفتم :

من _ چی ؟

romangram.com | @romangram_com