#میشا_دختر_خون_آشام(جلد_دوم)_پارت_86
هیرا _ این یارو ... پسره آرمان
لرزیدم ... هیرا زیرک بود
هیرا _ نگاهاش به تو یه جوریه
سعی کردم لبخند بزنم ... دستم و گذاشتم رودستش و گفتم :
من _ دیوونه شدی ؟ آرمان شاگرد منه
نگاه سرد و دلگیرش و دوخت تو چشمام
هیرا _ مگه شاگرد عاشق استادش نمیشه ؟
از رک بودن حرفش لرزیدم ... دستم و گذاشتم روی بازوم و باصدای لرزونی
گفتم :
من _ من ... منـ ...
میون حرفم پرید و گفت :
هیرا _ می دونم خانومم ... می دونم تو تقصیر کار نیستی ... شاید تقصیر منه
دستام کتش و چنگ زد ... نگران نگاهم کرد
من _ هیرا ، هیچوقت نمی خوام باخودت فکر کنی که من به جز تو به کسی دیگه فکر می کنم
دستش و گرفتم و گذاشتم روقلبم
من _ این قلب تا ابد برای تو می تپه ... فهمیدی ؟
سرش و تکون داد و گفت :
هیرا _ چرا می لرزی ؟
من _ خاصیت عشقه
romangram.com | @romangram_com