#میشا_دختر_خون_آشام(جلد_دوم)_پارت_84
ولی هیرا نفهمید ... چون حواسش نبود .
بلند شدم و هول گفتم :
من _ میرم دستام و بشورم
سرش و تکون داد و من تند تند وارد دستشویی زنانه شدم و درش و قفل کردم
سریع به سمت روشویی رفتم و هرچی خون خورده بودم از دهنم ریخت بیرون
دستای لرزونم و کشیدم رولبم ... خون ؟ چرا باید خون بالا بیارم ؟
به مانتوم نگاه کردم ... خداروشکر هیچ اثری از خون نبود ... ولی روسریم خونی شده بود ... سریع درش آوردم و جایی که خونی شده بود و آب زدم
بازم حس بدی توی وجودم پیچید ... سریع سرم و بردم جلو و خون دوباره
از دهنم پاشید بیرون ... آیینه و روشویی پر از خون شده بود !
سریع شیر آب و باز کردم و مشغول تمیز کردن شدم ... رفتم سمت یکی از
دستشویی ها و هرچی دستمال کاغذی داشت ازش کندم و آوردم و مشغول
تمیز کردن شدم ... صدای تق تق در اومد ... وای خدا ... باتمام سرعت همه
جاهایی که خونی شده بود رو تمیز کردم ... یکمی آب هم به دهنم زدم و بعد
از سر کردن روسری در دستشویی رو باز کردم ... یه خانوم وایساده بود .
بااخم گفت :
خانوم _ چرا در اینجا رو بستی ؟
لبخند شرمگینی زدم و گفتم :
من _ متاسفم ...
و بعد سریع از کنارش رد شدم ... وای خدای من ... این اتفاق جدید چیه ؟
romangram.com | @romangram_com