#میشا_دختر_خون_آشام(جلد_دوم)_پارت_52


لبخند ژکوندی زدم و گفتم :

من _ دقیقا ...

متعجب نگاهم کردن ...

من _ به زبان آمیانه تر بگم که ... من کسیم که نیروی شما دوتا در برابرش هیچه ... تو ، سهراب روی آتش کنترل داری و می تونی روش کنترل داشته باشی و توآرمان روی آب ... ولی من روی تمام موجودات ... حیوان و انسان و حتی گیاه ... و حتی شما دوتا کنترل دارم !

نفسشون بند اومده بود ...

من _ من می تونم به جرات بگم ... بزرگ تر از شمام ( از نظر قدرت منظورشه یعنی توی جهان به غیر از خداوند و ائمه که از این مسئله جدا هستن این

بزرگ ترین موجود جهان هستش ! )

سهراب باصدای آروم ولرزونی گفت :

سهراب _ پس اون روز آرمان ...

من _ درسته ... اون روز که آرمان من و هک کرده بود من با کنترل ذهن همتون

تونستم جلوی همتون با آرمان حرف بزنم درصورتی که هیچکدومتون یادتون

نمیومد ... ولی من یه هشداری دادم بهش که تا آخر عمرش یادش می موند

من عجیب ترین موجود جهانم ... غذام غذای انسان نیست ولی می تونم استفاده کنم از غذای انسان ... گوشام تا 1 کیلومتر و یاشایدم بیشتر صداهارو می شنوه

و نگاهم در تاریکی مثل دوربین شب می مونه ! من غذام خون و گوشته موجوداته ... من عمرم جاودانه است و هیچوقت شکسته و فرتوت نمیشم ...

منتظر نگاهم کردن ... آروم لب بازم کردم و ادامه دادم :

من _ من نمونه کامل از یه خوناشام و گرگینه ام !

صدای گرومپ گرومپ قلباشون و می شنیدم ...

من _ حس می کنید ؟ صدای قلباتون و می گم ... من دارم صداش و می شنوم

من حتی صدای ذهنتون و می شنوم ... می تونم توخوابت نفوذ کنم ... می تونم


romangram.com | @romangram_com