#میشا_دختر_خون_آشام(جلد_دوم)_پارت_30
همه متعجب نگاهم کردن ... با لبخند ادامه دادم :
من _ از این به بعد هیچ کار تینا فرهمند و فراز ابراهیمی به شما ربطی نداره و دخالت نمی کنید !
همه مسخ شده نگاهم کردن ... کنترل ذهن من روهمشون جواب داده بود ابروم و انداختم بالا و اونا انگار نه انگار که اتفاقی افتاده باشه به کارشون مشغول شدن !
من _ راستی آقای شکوهی درسای عمومی رشته مدیریت و میشه ببینم ؟
شکوهی _ البته ... بفرمایید
لبخند زنان بلند شدم ... خوب چی بهتر ازاینکه درس عمومی دانش خانواده و جمعیت و بردارم ؟ هوم ؟ استادش هم بیخوده ... وهم اینکه تینا و فراز توش
هستن
من _ اگه میشه می خوام این درس و تدریسش و قبول کنم ... استاد جهانی ماشالله تمام درسا هستن ... این یه دونه مال من
شکوهی _ چه عالی کی بهتر از شما ؟
من _ ممنون میشم اوکیش کنید ...
سریع نگاهش و گرفت و گفت :
شکوهی _ خب روزای سه شنبه دو زنگ هستش ! نظرتون چیه ؟
من _ اووممم خوبه من خودم شنبه ها و یکشنبه ها و چهارشنبه ها اینجام
اشکال نداره اگه یکشنبه رو حذف کنم ... !
شکوهی _ درستون چیه یکشنبه ؟
من _ فارسی عمومی
شکوهی _ خیلی خوب ... ازاین به بعد درس عمومی این درس رشته مدیریت برای شما !
لبخند عمق گرفت و گفتم :
من _ ممنون
romangram.com | @romangram_com