#میشا_دختر_خون_آشام(جلد_دوم)_پارت_19
من _ میگی چیشده یانه ؟
لبش و بازبونش تر کرد و گفت :
تینا _ تورو روح مادرت به کسی نگو ... بین خودمون بمونه آجی ...
قلبم لرزید ... سرم و تکون دادم .
من _ قول میدم
تینا _ نمی دونم چجوری بگم ... توی دانشگاه خاطر خواه یه پسره شدم یعنی خودش اومد طرفم ... باکلی وعده و حرفای عاشقونه ... از من بعید بود
منی که خودم خوب پسرا رو می شناختم گولشو خوردم ... تقریبا 7ماهی باهم رفیق بودیم تا اینکه گفت ... گفت ... می خوام بیام خاستگاریت ولی به یه شرطی ... گفت اگه می خوای به هم برسیم باید با هم ر * ا * ب * ط * ه داشته باشیم ! منم دودل بودم ... قبول نکردم ... تااینکه باهام قهر کرد ... طاقت قهرش و نداشتم ... قبول کردم !
بهت زده گفتم :
من _ چـــی ؟ چی داری میگی تینا ؟ نگو که ...
باگریه سرش و تکون داد و منم باچشای گشاد و دهن باز نگاهش کردم !
دستم و گذاشتم رو دهنم و گفتم :
من _ وای خدا ... تینـــا چه غلطی کردی ؟!؟ می دونی اگه بابا یا سیما بفهمن سکته می کنن ؟
گریش بیشتر شد ... خداروشکر صداش بیرون نمی رفت ... سرم درد گرفت .
تینا _ بدتر از اون این بود که بعد از اون حرکت دیگه طرفم نیومد ... باهام سرد شده بود ... محلم نمی ذاره ... میشا بی آبرو شدم ... بی عفت شدم ... از دست دادمش ! من باتموم وجودم دوستش داشتم و دارم !
گریش شدید تر شد و دستش و گذاشت رو دهنش ... کلافه دستم و کشیدم رو صورتم ... بغض کردم ... تینا با خودش چیکار کرده بود ؟ وای خدا
من _ الان کجاست ؟
تینا _ تو دانشگاه می بینمش ولی محلم نمی ذاره ... با یکی دیگه دوست شده .
تینا خوبیش این بود که تودانشگاه خودم درس می خوند ولی یه رشته دیگه تا حالا هم ندیدمش با یه نفر دیگه یعنی برام مهم نبود ... ولی الان اون رو آورده بود به من ... من و راز دار خودش دونسته ... منم نباید کم بزارم براش .
من _ از دانشجو های خودمه ؟
تینا _ نه ... هم کلاسی خودمه ...
romangram.com | @romangram_com