#میشا_دختر_خون_آشام(جلد_دوم)_پارت_112


هست ولی انسانه ... می تونه بهمون کمک کنه

باتعجب گفتم :

من _ ایرانیه ؟

سرش و به عنوان منفی تکون داد و گفت :

رونالد _ نه ... ایتالیاییه ... برادر خودش خوناشامه و برای همین اطلاعات

زیادی داره و مطالعات زیادی کرده ... هروقت خواستی می برمت پیشش !

باشنیدن صدای قدم های هیرا سریع فنجون قهوه رو برداشتم وبه رونالد اشاره

کردم

لبخندی زد و گفت :

رونالد _ تینا درچه حاله ؟

لبخند تلخی زدم ... هیرا اومد پایین ... حسابی ناراحت بود

من _ مجبور شدم ذهنش و کنترل کنم تا ... تا فراز و فراموش کنه

اخمای رونالد توی هم رفت ... هیرا نشست رومبل و فنجون قهوه رو برداشت

رونالد _ میشا چی کار کنم ؟

هیرا بهش لبخند زد و گفت :

هیرا _ درست میشه ... به یه شرطی ؟

دوتایی سوالی به هیرا خیره شدیم

هیرا _ به شرطی که خودت پیش قدم بشی

لرزیدم ... برای تینا نگران شدم ... تینا بهش ت*ج*ا*و*ز شده بود


romangram.com | @romangram_com