#میشا_دختر_خون_آشام(جلد_دوم)_پارت_104
دکتر _ تا یه ربع دیگه جوابتون حاضر میشه
نشستم و دکمه ی مانتوم رو بستم ... بلند شدم و زیر لب تشکر کردم و بعد
از برداشتن کیفم از اتاق زدم بیرون ... نفسم و فرستادم بیرون و نشستم رو صندلی ... گوشیم و درآوردم و یکمی باهاش ور رفتم ... گذر زمان و نفهمیدم
و یهو اسمم و صدا کردن :
_ خانوم فرهمند ؟ جواب سونوگرافیتون حاضره
سریع بلند شدم و برگه رو از دست دختره گرفتم ... بهش نگاه کردم ... واقعیتش بااین که انگلیسیم هم خوب بود ولی چیزی نمی فهمیدم ... روکردم طرف دختره و گفتم :
من _ دکتر زنان هستن ؟
سرش و بازم تکون داد و گفت :
دختره _ بله ، اتفاقا سرشون خلوته ، وقت بدم ؟
من _ بله ممنون
سریع به طرف اتاق متخصص زنان حرکت کردم ... بعد از سلام کردن نشستم
و برگه رو نشونش دادم ... نگاهی بهش انداخت و ابروش و انداخت بالا
دکتر _ خون ؟ بدنت چرا انقدر خون طلبه ؟
مات زده نگاهش کردم ... نگاه متعجبش به برگه بود
دکتر _ نمی فهمم اصلا
نفسم و با استرس فرستادم بیرون و گفتم :
من _ ببخشید من چند ماهمه ؟
بازم ابروش و انداخت بالا و گفت :
دکتر _ مگه نمی دونی ؟
romangram.com | @romangram_com